امشب سوی دوست راه گیریم


می بر رخ همچو ماه گیریم

دی زهد فروختیم بسیار


امروز ز می پناه گیریم

اقرار به می کنیم و شاهد


بر خود همه را گواه گیریم

زنار کمر، سبوی می تاج


ترک کمر و کلاه گیریم

اکنون که قلم ز کار ما خاست


چون ترک خط سیاه گیریم؟

آن دوست که با صلاح کو شد


با دشمن کینه خواه گیریم

نی جان زیادتی ست ما را


کان سلسله دوتاه گیریم

بنمای رخ چو گل که ناله


چون بلبل صبحگاه گیریم

می خواند اجل بر آستانت


بوسی بزنیم و راه گیریم

دیوانه شدیم، خسرو، اکنون


آن سلسله چو شاه گیریم